به گزارش آی فیلم2، نوروز به عنوان جشن ملی و مردمی در میان مردمان آسیای مرکزی از جایگاه بالایی برخوردار است با وجود ممانعت و محدودیتهایی که در زمان شوروی برای مراسمهای ملی و مذهبی مسلمانان ایجاد شده بود، تاجیکان با شیوههای مختلف سنتهای خویش را در محافل کوچک همچنان به پا میداشتند.
در تاجیکستان آغاز نوروز 21 مارچ است اما تاجیکستانیها منتظر ساعت تحویل نمیمانند و به محض اینکه وارد روز 21 مارچ میشوند جشن سال نو را شروع میکنند.
جالب است بدانید که اگر در بَدَخشان تاجیکستان در روز 21 مارچ نوزادی به دنیا بیاید اسمش را نوروزشاه یا نوروز گل میگذارند. البته بایدی در کار نیست اما به خاطر محبوبیت جشن نوروز این نام طرفدار دارد.
«به هر پهلو خدا میگه، بهار نو مبارک.» تاجیکستانیها با این بیت شعر به استقبال نوروز میروند.
توجه شاعران به بهار و نوروز هم به ژرفای تاریخ برمیگردد. جشن نوروز در دوران کهن همواره با شعر و آواز عجین بوده. در کتابهای تاریخی داستانهای بسیار از بخشش و صله پادشاهان به شاعران در جشن نوروز فراوان آمده است. اعطای هدایا به شاعران در جشن نوروز در واقع، نوعی دستمزد سالانه شاعران بود و آنها را به سرودن اشعار و مدیحهها تشویق میکرد.
شاعران تاجیک با آغاز فصل بهار به ویژه در ایام نوروز، با سرودن شعر و ترانههای دل آشوب به پیشواز آن رفته و به شادی می پرداختند، آنگونه که از این دو رباعی مردمی بر میآید:
نوروز شد و لاله خوشرنگ برآمد
بلبل به تماشای دف و چنگ برآمد
مرغان هوا جمله به پرواز شدند
مرغ دل من از قفس تنگ برآمد
یا:
نوروزَه به نوبهار کی می بینم
گلهارَه به شش قطار کی می بینم
گلهارَه به شش قطار در فصل بهار
دنیا رَه به یک قرار کی می بینم
مردم تاجیک آفرینندگی را از بهار میآموختند و علیرغم همه سختیهای روزگار ناسازگار، مقاومت میکردند و به آینده خویش خوشبین بودند.
به قول «رستم وهاب» شاعری که در اواخر عمر نظام شوروی به جمع شاعران تاجیک پیوست، چه گونه می توان نوروز را نادیده گرفت و روز روشن را پنهان کرد؟
تو را کی می توان در ظلمت شب ها فرو پیچید
تو را کی می توان در پای دیو ناامیدی سر فرود آورد
درخت باور تو سر به عرش راستان دارد
جهان از هفت خوان تو هزاران داستان دارد...
شاعران تاجیک به موضوع نوروز به عنوان عنصر نخست هویت ملی خویش رو آوردند. «لایق شیرعلی» اینگونه به استقبال نوروز رفته است:
نوروز رسید، یار دیروزی من
یک روز بیا برای دلسوزی من
غم های تو کهنه اند، اما امروز
خوشتر ز غم تو نیست نوروزی من
در بدخشان تاجیکستان که بیشتر ساکنان آن اسماعیلی اند، سنتی هنوز رایج است که در دومین روز جشن های نوروز با رعایت شرایط خاص می توان از کسی چیزی را خواست و انتظار داشت که حتما آن خواسته برآورده خواهد شد. یکی از این شرایط طرح درخواست در قالب شعر است. از این رو مرسوم است که بسیاری از جوانان عاشق برای رسیدن به مراد خویش تلاش می کنند با همین شیوه از پدر و مادر محبوبشان اجازه وصلت با او را بخواهند. «عطا میرخواجه» شاعر خوش ذوق، این سنت بدخشی را در یک رباعی به زیبایی تصویر کرده است:
نوروز شد و بزم و طرب خواهم کرد
بنگر که چه سان کار عجب خواهم کرد
مردم ز خدا عمر دراز می طلبند
من از پدرت تو را طلب خواهم کرد
عطا در غزلی دیگر حال و هوای نوروزی را این گونه به تصویر کشیده است:
می کند بازار معشوقان پر از سودا بهار
سکه گل می زند بر تنگه سحرا بهار
می زند باران و موی دلبرم تر می شود
می دمد بر تار تار موی او صدها بهار
آمد و برقی زد و خاکسترم را باد کرد
همچو عشق اولین بگذشت بی پروا بهار
گرچه تنهایی، مخور غم، تا شکفتن دور نیست
در میان چار موسم بشکفد تنها بهار
از ترازوی شب و روز حیاتم می زنی
کی برابر می کند روز و شب ما را بهار
بهار برای «فرزانه خجندی» بانوی شعر نو تاجیک، همچون دیگر شاعران، فصل عشق، رهایی از غم، و فرصتی برای آغاز زندگی شاداب و سرشار از محبت است. او می گوید:
بریز نور مبارک، ریز
از آفتاب نوازنده
که پر شود ز طلوع سیب
فضای باغ شکرخنده
چه لذتی است ز عطر گل
نفس کشیدن و بالیدن
وجود زه زده خود را
در آفتاب بپالیدن...
«رستم وهاب» شاعر تاجیک، درباره مانایی و پایداری نوروز چنین می سراید:
بر این خاک کهن تا آسمان برپاست
تا خورشید می تابد
زر ناب دری جاری است چون دریا
ز نور روی انسان آیینه سرشار می گردد
موذن با صدای بلبلان بیدار می گردد
هلال ماه در هر چشمه ای چون ماهی طِلّاست
شکر-نم می تراود از نسیم شُکر در شبگیر
سحر خواب تو با بشکفتن گل می شود تعبیر
در این جا سرمه شب روشنی دیده روز است
به هر آیین که خواهی
تاجیکستان
میهن جاوید نوروز است